کاوه راد

وکیل پایه یک دادگستری

عضو کانون وکلای دادگستری مرکز

مشاور حقوقی

کاوه راد

وکیل پایه یک دادگستری

عضو کانون وکلای دادگستری مرکز

مشاور حقوقی

پست وبلاگ

ما نزد قلب‌های شکسته‌ایم

۱۳۹۹-۰۸-۲۹ وبلاگ

دمِ در دادسرا، نشسته بودم توی ماشین تا جای پارک پیدا شود. سرباز کلانتری، پسر جوانی را با دستبند نگه داشته بود کنار ماشین پلیس. توی این سرما یک لا پیراهن تنش بود و می‌لرزید. دختر جوانی با دماغ قرمز و چشم‌های خیس، آمد شالی انداخت دور گردن پسر و گونه‌اش را بوسید. سرباز تند شد. چیزی به پرخاش گفت و پسر جوان را هل داد داخل دادسرا. دختر همانجا نشست روی زمین و زد زیر گریه. چند خانم کمک کردند تا بلند شود و آبی به صورتش بزند.

میانِ گریه و همهمه‌ی زن‌ها و سئوال و جواب‌ها، فهمیدم که تازه ازدواج کرده‌اند. هر دو شهرستانی. هر دو دانشجوی فوق‌لیسانس. سرایدار برجی در ولنجک. دیشب دزد می‌زند به پارکینگ و ضبط چند ماشین را می‌دزد. اینها رفته بودند خرید. همسایه‌های خشمگین افتاده‌اند سرشان که در را عمداً باز گذاشته‌اید که همدستانتان بیایند داخل و دخل ماشین‌ها را بیاورند. با کتک و فحش و فضاحت پسر را داده‌اند تحویلِ کلانتری و دختر را ول کرده‌اند با چمدان‌هایش توی خیابان.

جلوی درِ شعبه، پسر را با دستبند نشانده بود روی صندلی. بازپرس را می‌شناختم. برایش گفتم ماجرا این بوده است و زنش را انداخته‌اند بیرون و شب را تک و تنها توی سرمای تهران، تا صبح روی پله‌های برج سر کرده است. گزارش کلانتری را خواند وگفت دزدی‌ها زیاد شده و نوع سرقت نشان می‌دهد کار همان قبلی‌هاست و این بنده‌های خدا هیچ‌کاره‌اند.
پسر را خواست داخل. اسمش مرتضی بود. ته‌لهجه شیرینِ یزدی داشت. لاغر و تکیده و رنگ‌پریده. توضیحاتش را نوشت و همانجا برایش قرار صادر کرد. آزادی با التزام به حضور با قول شرف. دستبندش را بازکردند که برود. مات و مبهوت مانده بود دم در.
_
دادگاهم که تمام شد آمدم سراغ ماشین. دیدم این یک تکه کاغذ را گذاشته زیر برف‌پاک‌کن.

انا عندِ القلوبِ المُنکَسِره / ما نزد قلب‌های شکسته‌ایم.

شالگردنم را پیچیدم دور گردنم. بیرون، هوا صاف و سرد و آبی و آفتابی بود.

اشتراک‌گذاری
دیدگاه شما