کاوه راد

وکیل پایه یک دادگستری

عضو کانون وکلای دادگستری مرکز

مشاور حقوقی

کاوه راد

وکیل پایه یک دادگستری

عضو کانون وکلای دادگستری مرکز

مشاور حقوقی

پست وبلاگ

بیایید درباره افسردگی حرف بزنیم

۱۳۹۹-۰۸-۳۰ وبلاگ

این چند ثانیه، آن مکث تا به صدا درآمدن ناقوس‌ها، سکون، سکوت، خشم و آتش و انتقام، همه‌ی میراثی‌ست که از دنریس به خاطرِ ما می‌ماند. تصویر مخدوش‌شده‌ی دختری آرام و صلح‌طلب که به کودکان لبخند می‌زد و بردگان را گرامی می‌داشت. بر اربابها می‌تاخت و زنجیر از گردن کنیزها باز می‌کرد. ملکه‌ای که می‌خواست جهان جای بهتری برای زندگی باشد، اما خشم از درونش چنان زبانه کشید که خود را و جهان را خاکستر کرد؛ وقتی تنها شد، وقتی تنها ماند.
زمانی که در آن سکانس درخشان، شمایل فرو ریخته‌ی انسانی جدا مانده را می‌دیدیم، باید حدس می‌زدیم که هیچ چیز مانند انزوا، انتقام را شعله‌ور نمی‌کند. انتقام از خویشتن، انتقام از دیگری، انتقام از هر چه که تو را تنهاتر کرده است.

چند سال پیش، موکلی داشتم که معشوقه‌اش _ دختری جوان را_ گروگان گرفته بود. یک بار توی ملاقاتِ زندان گفت: هیچ‌کس حرفهای مرا نمی‌شنید. هیچ کس مرا نمی‌دید. رفتم خواستگاری گفتند با بزرگ‌ترت بیا. رفتم با پدرش حرف بزنم، حتی سرش را بلند نکرد توی چشمهایم نگاه کند بگوید دخترمان را به تو، نیم وجب بچه‌ی پاپتیِ پائین‌شهری نمی‌دهیم. هیچ کس تا وقتی دزدیمش باور نکرد مرد شده‌ام، بزرگ شده‌ام، کار از دستم برمی‌آید.

اینها را گفتم که بگویم تنهایی از ما هیولا می‌سازد. سنگِ مهیبِ افسردگی را چنان روی سینه‌مان سوار می‌کند که در ساده‌ترین روزمرگی‌های زندگی کلافه می‌مانیم. یک نفر نوشته بود افسردگی یعنی نداشتنِ شوق زندگی. یعنی زنده‌ای، کار می‌کنی، درس می‌خوانی، دوستانت را می‌بینی، سفر می‌روی، میخندی اما شوقِ زندگی در تو مرده است. جدا افتاده‌ای و یک سیاهیِ بی‌انتها تو را در خود می‌بلعد.

فکر می‌کنم برای مراقبت از کسانی که دوستشان داریم باید همیشه این چند کلمه را زنده نگه داریم :

“بیایید در مورد افسردگی حرف بزنیم.”

اشتراک‌گذاری
دیدگاه شما